در حال بارگذاری ...
نقد علیرضا داوری بر نمایش سنگ نوشته های ایسا

نقبی بر اسطوره ها در ماکتی از رویای معاصر

در وانفسای روزمرگی و شلختگی های زیستن انسان معاصر در فضای موجود جامعه کنونی، در اتمسفری که هنر و هنرمندان اش قافیه اندیشه را به صله ی ذائقه مخاطب کمدی پسند باخته اند، سنگ نوشته های ایسا، تئاتر شریفی است. هنوز شعور مخاطب دارای ارزش است و تماشاچی قربانی -به هر شکل- مخاطب پسند بودن اثر تیم اجرایی نیست. در جایگاه خودش استاندارد است هر چند با ضعفی جدی در نمایشنامه بعنوان یک اثر دراماتیک مواجه است، اما در مجموع اثری دارای اصول و به قاعده است

 تئاتر هرمزگان-  علیرضا داوری، پیش از هر گفتاری ارجاع مستقیم می دهم به سخنان «پیتربروک» در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۶ برای بزرگداشت خدمات «یان کات» به نقد نمایشی:

«از زمانی که تئاتر کار کرده ام، همواره یک واقعیت غیر عادی ذهن مرا به خود مشغول کرده، و آن اینکه تنها چیزی که مهم است آن رویدادی است که در لحظه در حال روی دادن است… معاصر بودن لزوماً به معنی آن نیست که کورکورانه هر چیزی را به زمان حال درآوریم، و بی زمان بودن به معنای رؤیایی بودن نیست، بلندپروازی ای چنان که گویی اصلاً زمان حال وجود ندارد. مرحله ای وجود دارد که در آن اسطوره های بزرگ گذشته و حساسیت زنده ما در زمان حال، همینجا و هم اکنون، با همجمع می شوند… البته تبحر، فضل و عرضه داشت تخیلی در توجه به حرکت های عمیق تاریخ وجود دارد، اما این همه هرگز پیوند خود را با آنچه در واقع فقط به ما مربوط است، یعنی به لحظه بالفعلی که هماکنون در آن زیست می کنیم، قطع نمی کند».

به گروه تئاتریکال، -بیش از همه سید ذبیح موسوی- حال که علاقه مند جهان اسطوره ها و معاصر سازی آن هستند، کتاب های «تناول خدایان» و «شکسپیر معاصر ما» آثار یان کات و نگاهی مجدد به کتاب «شناخت عوامل نمایش» ابراهیم مکی را پیشنهاد می کنم. یقیناً چراغ راه روشنی برای مسیری که در پیش گرفته اند خواهد بود.

و اما سنگ نوشته های ایسا. تئاتر از طریق نمایش دادن تصویری از تجربه ی آدمی در زمان باز می آفریند. تئاتر تلویحاً یا صریحاً چیزی درباره ی حیاتی که همه در آن مشترکیم، درباره ی سرشت آدمی، درباره ی هستی و شیوه ی پاسخگویی آدمی به آن می گوید. تئاتر برای تماشاگر است و کسی که به تئاتر می رود جنبه ی سرگرمی اش بر اندیشه ورز بودن اش مقدم است. پیش از آنکه با سیر عقاید و اندیشه های ذهنی نویسنده مواجه شود می خواهد در جریان زندگی درام غور کند، غرق شود و دنیای تازه ای را بیابد، کشف آن دنیای تازه همان بن اندیشه ای خواهد بود که به درستی از قالب درام انتقال یافته است.

متن نمایشنامه موسوی یک اثر شعارگونه است. موسوی در دراماتیک کردن اندیشه هایش موفق نیست. مانع بزرگ پیش رویش کاراکترهایی است که مبدل به شخصیت نمی شوند، مجبورند تریبون تک بعدی انتقال پیام های متعدد نویسنده باشند. برای همین پیرنگ نمایشنامه گنگ و نامفهوم است، خط سیر شخصیت ها میان سیل کلمات مُدام گم می شوند و این سردرگمی در بازی بازیگران نیز مشهود است. انتخاب اسامی با بار معنایی اسطوره ای افسانه ای مشهور و نام آشنا به این آشفتگی افزوده است. اجازه ارتباط تماشاکن با شخصیت ها را می گیرد. اسم ها مسیرهای انحرافی اند که هر بار تماشاکن را شالوده پیرنگ اصلی قصه دور می کنند. نمایشی که هدف اش صادقانه سرگرمی مردم است و در اینکار هم موفق است، شاید بهتر از نمایشی باشد که مضمون اش ایراد نظری جدی است، ولی نمی تواند.

یک تئاتر خوب به شیوه های بازتاب واقعیت متوسط تئاتر بر می گردد. زیرا که تئاتر بازتاب واقعیت است. چیزی درباره حیاتی که همه در آن مشترکیم می کوشد بگوید. آیا نمایش عیسی صادقی سرگرم کننده بود؟ (سرگرمی: قدرت نمایش در فرا چنگ آوردن تماشاگر، درگیر ساختن و، علاقه مند کردن او، و گذراندن تجربه ای ارزنده در اختیار اوست.) عیسی صادقی در تصویر سازی موفق است، در کارگردانی هم همچنین. اما پس ایراد کسالت پنهان در طول اجرا از کجاست؟ در حین اجرا هر جا نمایش بدون کلام دارد پیش می رود ریتم اجرا متناسب است، رخدادها گویاست، کُنش ها بجاست، جایگاه شخصیت های خوب و بد آشکار و روشن است، درام در جریان است، هر جا کلام به تصویر اضافه می شود با توقف صحنه مواجه ایم. در طول اجرا با خود می اندیشیدم اگر این نمایش بدون کلام اجرا می شد با اثر بدیع تر، زنده تر و پویاتری مواجه بودیم. عیسی صادقی اما در هر چه متعلق به کارگردانی است با دقت و وسواس سنگ تمام گذاشته است. ای کاش اما در طراحی صحنه ذوق و ظرافت بیشتری به خرج می داد. همه ی آنچه در صحنه است در اختیار کارگردان است برای خلق بهترین رخداد ممکن. هیچ نمایشی نباید خسته کننده باشد. اجرا باید علاقه تماشاگران را در طول نمایش به خود جذب کند. این اتفاق برای اجرای صادقی با گسست همراه بود. تئاتر صادقی قابلیت این را دارد که خالق تصاویر ماندگارتری باشد، پس یک دوره رو به پایین احساس می شود تئاتریکال با «سنگ نوشته های ایسا» دوباره دارد کم کم خودش را برای خیز موفقیت های دهه ی هفتاد آماده می کند.

طراحی لباس و ماسک ها بزرگترین حُسن اجراست که به شکل حساب شده و بی نظیری با ایده ی کارگردانی، بازی بازیگر و فضای حاکم بر اجرا عجین شده اند. با تغییرات دینامیک و تنوع رنگ بندی در قاب های متعدد صحنه به اجرا ریتم و روح بخشیده اند که فاطیما پشت کوهی بابت اینهمه ذوق و ظرافت دستمریزاد دارد.

کاراکترها گرچه به لحاظ شخصیت پردازی دراماتیک دارای ضعف هستند، اما به گونه ای طراحی شده اند که بازیگر زیرک و باهوش می تواند نقطه ی نجات بازی خودش و اجرا باشد. اما در مجموع در حین کنش های فیزیکال و پر قاب و اکت با بازی های مرده و بی حال مواجه ایم. بازیگران می توانستند روح بیشتری به این اثر ببخشند و خون تازه ای در رگ هایش جریان دهند؛ اما به اطاعت از هدایت کارگردان قناعت کرده اند و خارج از زیبایی شناسی کارگردان چیزی برای عرضه نداشتند جز تلاش های بازیگر بی بیه خورشید که جای تقدیر دارد و ستودنی است.

بازی اسحاق آزادبخش در نقش درونج اما الماسی درخشان میان بازی هاست. یک بازی شسته رفته، تمیز، جاندار و حساب شده. در بازی آزادبخش روح زندگی جاری است و اصالت اسطوره هایی که سید ذبیح موسوی تلاش داشته نمایانشان کند. آزادبخش همه شرایط اجرای یک کاراکتر لوده ی مخاطب پسند را دارد. اما زیرکانه و متعهدانه فریب بار کمیک بازی لحظه های کوتاه را نمی خورد و با مهارتی تحسین برانگیز بازی تماشایی و در عین حال حرفه ای از خود به نمایش می گذارد. بازی اش چیزی را دارد که بازی بقیه بازیگران اثر کم دارد: جاری کردن خون در روح نقش.

در مجموع نمایش دست نوشته های ایسا اثر اصیل ئ دغدغه مندی است. کپی اندیشه ی غیر نیست. امضای همیشگی گروه تئاتریکال را با خود دارد. این اثر به اصول مانیفست گروهی خود پایبند است و همین جای تجلیل و سپاس دارد. نوشتن مفصل تر درباره این اثر دیدن دوباره و مجال بیشتری را می طلبد. اثر پر از نشانه هایی است که با دقت و وسواس باید رمزگشایی شوند و در برخورد اول نمی توان به همه ی آن نشانه ها دست یافت. برای کلیه ی تیم اجرایی روزهایی بهتر و اجراهایی ثمر بخش تر را آرزومندم.

 




نظرات کاربران