در حال بارگذاری ...
...

نقدی تحلیلی بر نمایش جزایر لانگر هانس

خانواده‌ای در برزخ کمدی،لبخند بدون ستون، بحران بدون بنیاد

کوروش سلمانی دهباز؛ گر چه جایگاه نقد در بین هنرمندان این خطه جایگاهی نا آشنا و مغفول و عموما اعتقاد و اعتمادی به نقد و صراحت کلام ندارند و بیشتر به جای گفتگو کنکاش بررسی پژوهش همدیگر را محکوم به نادانی عدم سواد کافی یاحب وبغض های شخصی می کنند وتا زمانی که قدرت پذیرش ضعف و قوت به موازات هم در رفتار ما رشد نکند و بلوغ هنری رویداد اصلی فکر ما نباشد همچنان هنرمندان تئاتر با خود زنی های پی در پی جایگاه همدیگر را زیر سوال خواهند برد زبان گفتگوی رودرو و بحث علمی و واکاوی اثار نمایشی هرمزگان بهترین راه برای پیشرفت هنر نمایش و ترمیم زخمهای حوزه های مختلف تئاتر در این استان است به نظرم در قرن حاضر سخن چینی پیرامون یک اثر هنری منسوخ شده و بهتر است حضرات هنرمند نکته نظرات خود را اگر قابلیت عرضه در محافل و رسانه ها دارد منتشر و اگر چنین قابلیتی ندارند با تیم اجرایی گفتگویی صادقانه و دوستانه داشته باشند چرا که رفتار زشت و غیر هنری شایعه پراکنی و سخن پراکنی پیرامون یک اثر هنری کاملا از دایره وجدان هنرمند خارج است 

این نقد تحلیلی بر آمده از اجرایی ست که روز جمعه ۱۶خرداد ماه در پلاتو آفتاب بندرعباس دیدم امیدوارم مثمر ثمر و راهگشا برای تیم پر تلاش و با تجربه بازیگری همچنین کارگردان و نویسنده اثر مجتبی بستان پیراباشد  

نمایشی عامه پسند برای خندیدن جزایر لانگر هانس تلاش دارد اثری در ژانر کمدی خانوادگی باشد؛ اما آنچه روی صحنه شکل می‌گیرد، بیشتر تصویری گسسته از روابط خانوادگی است که بدون ستون فکری، طراحی اجرایی حرفه‌ای و هدایت دراماتیک، به لبخندهای گاه و بی‌گاه متکی است. این نقد با رویکردی تحلیلی و غیرشعاری، نشان می‌دهد چرا این اثر در خلق یک نمایش موفق در ژانر کمدی خانوادگی شکست می‌خورد و چگونه می‌تواند به جایگاه شایسته‌تری برسد.

مضمون و انتخاب نام: نماد بدون بنیاد،واژه‌ی لانگر هانس با بار پزشکی خود، می‌توانست استعاره‌ای خلاقانه از بدن بیمار خانواده باشد،جزایری پنهان در بدن جامعه که انسجام متابولیک را از دست داده‌اند. اما نمایش هیچ‌گونه بستری برای پیوند میان نام و محتوای درام نمی‌سازد. این ناهمخوانی معنایی میان عنوان و محتوای اثر، به نخستین ضعف ساختاری آن منجر می‌شود

 نبود یک ایده مرکزی برای وحدت‌بخشی به عناصر نمایش.

اگر استفاده از نام لانگر هانس به عنوان استعاره مدنظر بوده، باید در دیالوگ‌ها، طراحی صحنه یا ساختار روایی، این تمثیل پرورش می‌یافت؛ مثلاً با ایجاد کنایه‌هایی نسبت به بیماری، گسست یا تنظیم‌ناپذیری در روابط خانواده.

شخصیت‌پردازی: تیپ‌های معلق در خلا داستانی ،خانواده‌ای با فرزند پولدار بی‌فرزند، فرزند فقیر ورشکسته بی‌مسئولیت، دختری با دو پسر مسئله‌دار و مادری فاقد اقتدار، می‌توانست بستری مناسب برای پرداختی واقع‌گرایانه و در عین حال کمیک فراهم آورد. اما اغلب شخصیت‌ها فاقد کشمکش درونی، روند تحول یا حتی انسجام هویتی هستند. دو شخصیت‌ جانبی یادر حاشیه اثر از جنس دختر هم صرفاً حضور دارندنه حضوری اثرگذار دارند و نه کارکردی نمایشی و بودنشان هیچ رنگ پی و بو و برنگی در نمایش ندارد و این عمل هم از درک دراماتیک هم به لحاظ منطق درام هم اجرا خارج از چهارچوب است و به عنوان یک مساله ای نادر همچون وبال گردن اثر تبدیل شده که نه معرف وضعیتی است نه دلیل و مدرکی برای کنش یا واکنش یا محوریت موضوعی خاص برای پیش برد اجرا

شخصیت مادر، که در رأس خانواده قرار دارد، از منظر فیزیکی، سنی و رفتاری، با جایگاه نقش خود در تضاد است. این عدم تطابق فیزیکی با نقش دراماتیک از باورپذیری کلی اثر می‌کاهد و ذهن مخاطب را از متن اصلی دور می‌کند.

باید شخصیت‌ها از سطح تیپ عبور کرده و دارای کنش، کشمکش، و منطق رفتاری در ارتباط با دیگر اعضای خانواده شوند. بازنویسی متن و تمرین با تمرکز بر منطق رابطه میان شخصیت‌ها ضروری است.

بازیگری و انسجام اجرایی نمایش زیر سوالی بزرگ است و چرایی اینکه چگونه میشود که اجرا روی دوش دو نفر باشد؟اجرای بازیگران فاقد یکدستی و هماهنگی است. دو بازیگر بار کمیک نمایش را به دوش می‌کشند یک زن یک مرد و غیبت آنان در هر صحنه، خلایی آشکار بر صحنه ایجاد می‌کند. باقی بازیگران یا فاقد درک ژانر کمدی‌اند یا توانایی تبدیل موقعیت‌های نمایشی به لحظه‌های کمیک را ندارند.در این نوع خاص از کمدی ،ژانر کمدی خانوادگی، بازی گروهی و هم‌زمان بسیار کلیدی است. کمدی، برخلاف درام، متکی بر ری‌اکشن، ضرب‌آهنگ گروهی و هماهنگی لحن است، نه بر جلوه‌ی فردی.تمرینات گروهی برای خلق هم‌تنیدگی در اجرای کمیک، طراحی بداهه‌های گروهی، و آموزش جنس خاص ری‌اکشن کمیک برای کل گروه الزامی است. هدایت بازیگران از سمت کارگردان باید دارای متد مشخص باشد، نه مبتنی بر سلیقه لحظه‌ای یا اعتماد صرف به مهارت فردی بازیگران باتجربه که هدایت آنها تحت کنترل اثر نیست و کار دراجرا سیقلی نشده و گاهی این همه آزادی عمل روایت کارگردانی را محو می کند 

طراحی صحنه، ریتم و تعویض‌ها: آشفته‌سازی فضای نمایشی به وسیله دکور نمایش، نه تابع واقع‌گرایی است، نه نمادگرایانه، نه مینیمالیستی. نه سبکی مختص و امضای بستان پیرا ،استفاده از ابزارهایی مثل موتور، رادیو بدون هیچ کاربرد نمایشی، یا بطری روغن یا نوعی خاص از بطری که قبلا محتویات آن چیز دیگری بوده برای تهیه بنزین می توانست معقول تر یا یک بطری ساده تر باشد 

این نشان‌دهنده‌ی فقدان نگاه طراحی صحنه هدفمند و استفاده از ابزار و وسایل سر جای خود یا در راستای اهداف اجرایی است این آشفتگان چنان است که یک قاب عکس به لحاظ منطق چیدمان روی قبر اشتباه گذاشته می شود یا اگر عمدی و تعمدی در کار است دچار یک شعار زدگی بصری می شود ، تعویض صحنه‌هابی‌منطق و خارج از ریتم است، و تماشاگر مدام درگیر حواس‌پرتی بصری می‌شود

طراحی صحنه باید متناسب با دو اصل باشد:کارکرد دراماتیک :هر وسیله باید نقش نمایشی داشته باشد،ایجاز بصری دکور مینیمال اما مؤثرهمچنین استفاده از تکنیک‌های نورپردازی برای تعویض صحنه به جای جا‌به‌جایی فیزیکی، ریتم کار را حفظ می‌کند. 

کارگردان در این اثر، فاقد روش یا متدی برای هدایت بازیگران و مدیریت اجرا وفضای کمیک است. لحظات کمدی وابسته به خلاقیت شخصی بازیگر است و آنچه می بینیم نبوغ ذاتی یا دستاوردهای تجربه مند و تسلط و اعتماد به نفس بازیگران است نه طراحی کارگردان. این را به جرات می توان گفت چون هیچ رد و رنگی بیشتر از آنچه بازیگران این اثر در گذشته بوده اند توسط کارگردان به آنها اضافه نشده و گاهی وقتا شخصیت و تقابل فرد با نقش نه وجود دارد و نه حس میشود همچنین نبود انسجام در لحن، ریتم، و روابط میان شخصیت‌ها، نشانگر غیبت نگاه کلان در مدیریت اثر است.روابط زناشویی روابط مادر فرزندی روابط برادرانه روابط خواهر برادری تابع کدام فرهنگ و روش رفتاری است این سوالی بود که در ارتباطات و مراودات این آدم‌ها با یکدیگر کشف نشده بود 

کمدی در تئاتر، به شدت متکی به زمان‌بندی،فاصله‌گذاری حرکتی و لحن هماهنگ است که در این اجرا دچار اختلال شده‌اند.

به نظر می آید استفاده از مشاور اجرایی متخصص در ژانر کمدی، بازبینی اتودهای بداهه‌سازی بازیگران، و تدوین یک نقشه اجرایی برای توزیع قدرت نمایشی در صحنه ضروری است. کارگردانی نباید صرفاً هدایتگر در صحنه باشد؛ باید یک چشم‌انداز بسازد.

نمایش جزایر لانگر هانس به‌رغم تلاش‌هایی برای خلق یک فضای خندان و سرگرم‌کننده، به دلیل فقدان ایده‌ی مرکزی، ضعف در شخصیت‌پردازی، عدم انسجام اجرایی و ناتوانی کارگردانی در هدایت گروه، به اثری با لبخندهایی گاه‌به‌گاه و بدون عمق تبدیل شده است. واقع بینانه اگر از منظری کاملا مستند به اثار این کارگردان بنگریم لانگرهانس جزو اولین تجربه‌های کمدی بستان پیرا محسوب می شود که در متن و کارگردانی اثرهنوز به جایگاه پخته ای در کمدی نرسیده است و تنها برگ برنده او تجربه های شخصی تمام تیم اجرایی و بازیگران اوست از نور گرفته تا طراحی لباس و دیگر عوامل با تجربه های شخصی خود به میدان عمل آمده بودند

اما نباید این نقاط ضعف، تلاش هنرمندان را نادیده بگیرد. نقد منصفانه وظیفه دارد هم ضعف‌ها را عیان کند، هم راه ترمیم آن‌ها را پیشنهاد دهد. این نمایش اگر با بازنویسی هدفمند، طراحی اجرایی منسجم و تمرکز بر خلق موقعیت به‌جای تکیه بر دیالوگ پیش رود، می‌تواند به یک نمونه موفق از کمدی خانوادگی در تئاتر تبدیل شود. حضور بازیگرانی که ظرفیت آنها در این اثر کاملا پنهان است و بخش زیادی از توانایی های آنها در صحنه اصلا ظهور نمیکند می تواند برگ برنده ای برای بازنگری در اجراهای آتی باشد توصیه میشود علاقمندان به تئاتر برای داشتن لحظاتی شاد این روزها به فرهنگسرای طوبی بروند و به تماشای این نمایش بنشینند چرا که ارزش‌های یک اثر نمایشی هیچ منافاتی با نقد یا بررسی ندارد و این یادداشت در جهت کمک هنری به رسیدن به بلوغ اجرایی اثراست و کارگردان و تیم اجرایی در نقض یا پذیرش این واکاوی آگاهانه کاملا مختار و تحت امر روایت خویش از اجرا هستند با آرزوی موفقیت برای مجتبی بستان پیرا نویسنده وکارگردان اثر و همه بازیگران و عوامل زحمتکش و پر تلاش لانگرهانس ،