نقد و نظری بر نمایش «دستگاه دهاندوزی» به کارگردانی خیام مویدی
یک لطیفه کوتاه با لبهای دوخته
ایران تئاتر- احمدرضا حجارزاده؛ یکی از بهترین نمایشهای در حال اجرا،که این روزها در استان هرمزگان و به طور مشخص، پلاتو آفتابِ شهر بندرعباس روی صحنه رفته، نمایشی است با نام «دستگاه دهاندوزی» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی خیام مویدی، هنرمند جوانی که او را بیشتر از طریق فعالیتهای حرفهای در عرصه گرافیک و ساخت تیزر میشناسند،که اتفاقاً همین توانمندیِ هنری او در بخش دیداری و زیباییشناسی اثر نمود عینی داشته است. هرچند آنچه ذهن تماشاگر را پس از تماشای این تئاتر تحسینبرانگیز تا ساعتها بعد درگیر میکند، متن و محتوای نمایشنامهای است که مویدی نوشته و اجرا کرده است؛ یک درامِ سیاسی و انتقادی که با استفاده مرسوم از زبان طنز و طعنه، توانسته به خوبی پیام خود را به مخاطب منتقل بکند. دو فردِ ظاهراً مجرم به دلیل توهین به مقامات سیاسی، توسط دستگاه امنیتی کشور فرانسه بازداشت شدهاند و حالا باید با شکنجه و خشونت و ترفندهای دیگر به عملی که گویا مرتکب نشدهاند، اعتراف بکنند. مویدی در بسط و گسترش این ایده، شخصیتهای اجتماعی مختلفی را که میتوانند ناغافل و ناخواسته درگیر یک ماجرای مضحک سیاسی بشوند، به میدان آورده و تصویر حقیقی آنها را در واکنش به موقعیتی چنین ملتهب به چالش کشیده است. از اینرو هر شخصیت، نمادِ قشری از یک طبقه اجتماع است که از قضا میتواند برای غالب کشورهایی که انقلاب و تبعات آن را تجربه کردهاند، آشنا و قابلدرک باشد. تماشاگر خیلی ساده میفهمد بازپرس، مُهره دولت است که باید به هر نحو ممکن از زبان دو فردِ اغتشاشگر اعتراف بِکشد و آنها را درس عبرت دیگران بکند تا دیگر کسی به خود جرات ریشخندکردن و جوکساختن برای مقامات سیاسی کشور را ندهد، و این در تناقض با اصرار او برای گفتنِ جوکهای بیضرر است. چقدر فضاسازی لحظههای اعترافگیری خوب از کار درآمده و به خاطر شباهت موضوعی درباره جوکساختن برای رهبران سیاسی، بسیار یادآور فیلم اُسکاربُردة «زندگی دیگران» ساخته «فلوریان هنکل فون دونرسمارک» است. همچنین شخصیت سرباز، نمایانگر قشری سطحی و بیخیال از جامعه است که توسط سیستم گوش بهفرمان و اهلی شده اما همین نیروی مطیع ممکن است تحت تاثیر آموزهها و سخنرانیهای داغ و آتشین یک وزیر کابینه، چنان تحریک بشود و عنان از کف بدهد که حتا یک شوخیِ ساده را اشتباه بفهمد و به شخصِ وزیر حمله بکند، یا زنِ شاهدِ ماجرا قشر نسبتاً مرفه، خوشگذران و بیتکلیف جامعه را مد نظر دارد که توجه چندانی به رویدادهای سیاسی و حکومتی کشورشان ندارند و دلشان به برگزاری یک جشن تولد و جوکگفتن خوش است و همیشه هم برای شهادتدادن به نفع یا بر علیه کسی آماده همکاریاند. برای آنها فرقی ندارد چه کسی و به چه اتهامی با شهادت آنها شکنجه و اعدام میشود، چون آنها به قدری اسیرِ قدرت رسانهاند که حتا ممکن است وزیر کشور را با یک ستاره سینما اشتباه بگیرند و در پی برقراری رابطهای با او برآیند. در چنین جامعهای جوکساختن دو کارگر برای رییس کوتولهشان در محلِ کار ـ یا حتا خودِ رییسجمهوری کشور ـ زنگِ خطری است که باید فوراً سرکوب بشود تا دیگران یا بالادستیها بتوانند با آسودگی بر سرِ میز قمار، بازی را از همه بِبرند و جیبِ همه را خالی بکنند، و در این شرایط نابرابر طبیعی است که صدای معترضان خاموش بماند و حتا به دوختهشدنِ دهانشان تهدید بشوند. خیام مویدی این وجه تمثیلی داستان را در نمایشنامه خود خیلی دقیق نشانهگذاری و روایت کرده و بازیگران هم با کارِ دشواری که پیشِ رو داشتهاند، حسوحال و اندیشه شخصیتها را به درستی اجرا کردهاند. هرچند این انتقاد بر متن نمایش وارد است که وقتی ایده و ماجرای کلی اثر یک مساله سیاسی و جهانشمول است، چرا نویسنده و کارگردان بر وقوع داستان در یک کشور خاص اصرار دارد؟ به نظرم خیلی بهتر بود اگر اسمی از فرانسه برده نمیشد و مخاطب، ماجرا را در یک کشور فرضی با اسامی خیالی دنبال میکرد. نکته عجیبتر در کارگردانی اینکه وقتی در طول نمایش، پرچم فرانسه را میبینیم و به مرور اسامی روسای جمهوری این کشور را میشنویم، چه نیازی هست از طریق لهجه غلوشده برخی از بازیگران ـ و نه همه آنها ـ با فضای فرانسوی نمایش آشنا بشویم؟ دقت بکنید بازپرس و گاهی خانم شاهد، در بیانشان لهجه فرانسوی به خود میگیرند، البته فقط با تلفظ حرف «قاف» به جای حرف «ر»، ولی سایر کاراکترها کاملاً ساده و روان و پارسی حرف میزنند. با فرض اینکه محل وقوع ماجرا فرانسه است و شخصیتها همه فرانسوی هستند و نمایشنامه برای مخاطب ایرانی ترجمه شده، یا باید همه پارسی حرف بزنند یا همه با لهجه فرانسه. علاوه بر این، با وجودی که ماجرای نمایش خیلی زود و در همان دقایق ابتداییِ کار فاش میشود اما ریتم و روندِ کُلی نمایش،کُند و طاقتفرساست و خیلی دیر اوج میگیرد. نمایش «دستگاه دهاندوزی» در مجموع ضعف چندانی ندارد و نمایشی شریف و قابلاحترام است. از ضعفهای عمده نمایش اینکه صدای موسیقی متن، بالاتر از نریشنهاست و جملههای نریتور چندان مفهوم نیست. همچنین کاش بازیگرانِ نقشهای بازپرس و وزیر دولت، در بیان دیالوگهای برخی صحنهها، سعی نمیکردند ـ یا مجبور نبودند ـ با اَدای عبارتی مثل «تَکرار میکنم» یا حرکات دست و بازی با صدا، شخصیتهای آشنای سیاسی کشورمان را در خاطر تماشاگر ثبت و حقنه بکنند. با این همه، در مواجهه با کلیت اثر، از کیفیت اجرایی تکتک لحظههای نمایش میتوان پی بُرد برای ساخت هر صحنه، تمرین و زحمت زیادی پشت سر گذاشتهاند، ولی دو امتیاز ویژه نمایش، طراحی قابها و صحنهها و نورپردازی، و دیگری بازیهای درخشان بازیگران است. مویدی در طراحی زیباییشناسی نمایش خیلی دقیق عمل کرده و دیدنیترین قابها را پیشِ روی مخاطب ایجاد کرده تا هرگز از تماشای کار خسته نشود. بازیگران نمایش با اینکه در معدود لحظههایی به خاطر ویژگیِ شخصیتها در قالب تیپ قرار میگیرند، در نقشها خوش نشستهاند و بازیهای یکدست و ستایشبرانگیزی ارائه دادهاند. به ویژه دو بازیگری که نقش متهمان سیاسی را بر عهده دارند، به دلیل اجرای حرکات بدنی دشوار، مخاطب را شگفتزده میکنند. طنز هدایتشده و خوشمزه ایفاگران نقشهای سرباز و زنِ شاهد نیز لطافت ظریفی به فضای خشک و خشن نمایشنامه تزریق کرده است. بخصوص که سمیرا ستاری بازیِ راحت و بیتکلفی دارد و ناخواسته انرژی بازی او بر دیگر بازیگران و تمام فضای نمایش تاثیر میگذارد. تیم بازیگران شامل عدنان انصاری، آرمان حسینپور، سمیرا ستاری، مهزیار روشن، فریاد امید و داوود منصوری با تکیه بر تجربه و توانایی خود و کارگردانی خوب خیام مویدی موفق شدهاند در اجرای نمایش «دستگاه دهاندوزی»، فضایی صمیمی و باورپذیر خلق بکنند تا تماشاگر بیآنکه از کیفیت اجرایی اثر آزار ببیند، همراه با آنچه محتوای متن با او در میان میگذارد، سالن را ترک بکند.