یاداشت نسیبه جمشیدی شاهرودی
مرگ یزدگردِ بهرام بیضایی، سیاژن را به چالش می کشد
ایران تئاتر هرمزگان_ نسیبه جمشیدی شاهرودی؛ بلاخره پس از مدت ها سکون و سکوت سالن های تئاتر در پی همه گیری کرونا، گروه سیاژن شهرستان رودان، چراغ اول را روشن کرد و درب یک سالن تئاتر در استان هرمزگان چهارطاق باز شد تا تماشاگران دلتنگ نمایش، روح شان را خوراک تازه ای بدهند و آن هم خوراکی که اسمش به حد کافی وسوسه برانگیز هست که هر جای استان باشی، خودت را برسانی به شرق اش .
مرگ یزدگرد
اطلاعات نمایش را که در پوستر میخوانی،نه خبری از عباراتی چون «اقتباسی از،برداشتی از،با نگاهی به و…» در پس و پیش نام نمایش هست و نه خبری از دراماتورژی(که غالبا ناشیانهاند و به سلاخی متن میمانند تا دراماتورژی)؛ این روزها به طور معمول از اجرای نمایشنامههای فاخر ایرانی یا خبری نیست و یا نیم نگاه مختصری به آنها شده است. همین است که جسارت انتخاب نمایشنامهی «مرگ یزدگرد» نوشتهی استاد بهرام بیضایی و اجرای وفادارانه به متن،کارگردان اثر را مستحق دستمریزادی جانانه میکند.
شالودهی هر اجرا،درام و قصه است که حسین درویشی با انتخاب نمایشنامهای فاخر،در این بخش سنگ تمام گذاشته و متنی بی عیب و نقص پیش رو دارد. «مرگ یزدگرد» نمایشنامهای است که همچنان میتوان آن را بهترین اثر تاریخ نمایشنامه نویسی ایران دانست. درامی که استاد بیضایی با درایت،خلاقیت و دانش خود آن را از دل روایتی کوتاه از مرگ یزدگرد سوم در تاریخ طبری خلق کرده است و اینگونه آن را آغاز میکند:« پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت.»
جسارت یا اشتباهی مهلک؟
آیا انتخاب بازیگران بی تجربه برای چنین نمایشنامهای،جسارت کارگردان است یا اشتباهی مهلک برای اثر؟ اگر جسارت باشد،قطعا باید امکانات و ظرفیتهای موجود در نظر گرفته میشد. مگر اینکه کارگردان صرفا خواسته باشد خود و گروه اجرایی را برای تجربهای نو به چالش بکشد،بی اینکه حواسش باشد که مخاطب قرار نیست بهای این تجربه را بپردازد.
داستان اگر چه در ظاهر روایتهای مختلفی است برای کشف چگونگی مرگ پادشاه ولی در بطن به مسائل روز اجتماعی ای میپردازد که هیچگاه رنگ نمیبازند. اما این اجرا تقریبا در همان لایهی اول مانده و از پررنگ کردن لایههای زیرین متن،رد چندانی نمیتوان یافت؛
گروتفسکی جایی در مقالهی « به سوی تئاتر بی چیز» میگوید:«اگر بازیگر پیش روی تماشاگر و تنها با بدنش آن هم به گونهای بی چیز،از شبحی به شبح دیگر،از شخصیتی به شخصیت دیگر و از قالبی به قالب دیگر در آید،کارش وجههی تئاتری بسیار بالاتری خواهد داشت.» و حال ساختار روایی نمایشنامه «مرگ یزدگرد» و بازی در بازیهای متعدد سه شخصیت اصلی داستان یعنی آسیابان،همسر و دخترش زمانی که در نقش یکدیگر و نیز در نقش پادشاه روایت هایی را از زاویهی دید خود بازگو میکنند،میتوان گفت این شیوهی اجرایی در صورتی که درست اجرا شود،میتواند برای چنین نمایشی انتخاب مناسبی باشد.
به کارگیری حداقلی از عناصری چون دکور،نور و موسیقی،شاید تنها دلیلی باشد که کارگردان این اثر،شیوهی اجرایی خود را به تئاتر بی چیز نزدیک بداند. در حالیکه با استناد به یرژی گروتفسکی،مبدع تئاتر بی چیز،اگر به فرض قرار است در اجرایی که آن را تئاتر بی چیز مینامیم،از جلوههای نوری پرهیز کنیم،بازیگر است که باید با درخشش اش منبع نور بشود. پس در چنین اجرایی باید به امکانات بدن و بیان بازیگر تکیه کرد. اما در این نمایش با بازیگرانی روبرو هستیم که اگر چه انصافا از پس بیان صحیح دیالوگهای کلاسیک و وزین متن استاد بیضایی تا حد قابل قبولی بر آمدهاند و با انرژی مضاعف خود ریتم و ضربآهنگ اثر را تا انتها حفظ میکنند. اما حرکات و ژستهای کلیشهای و بدنهای خشک عمدهی بازیگران،نشان از آن دارد که تامل لازم صرف این بخش نشده است.
بازیگر نقش زن آسیابان،ریحانه صالحی،زمختی و عاری از احساس بودن این شخصیت در پی رنجی که سالیان سال از فقر و شرایط سخت زندگی با آسیابان بر او تحمیل شده را به خوبی به نمایش میگذارد و با صدا و بیان پر انرژی اش(که گاها این انرژی به نحوی اغراق آمیز و از کنترل خارج میشود)توانسته در کلیت این اجرا از پس نقش بربیاید. و نیز حسن نیکخواه،که نقش آسیابان را در نمایش بر عهده داشت،نشان داد که از امکانات بیانی و بدنی نسبتا خوبی برخوردار است که شاید در صورت تجربه بیشتر و هدایت درستتر،اجراهای بهتری در آینده از او ببینیم. در مجموع میتوان آیندهی خوبی را در عرصهی بازیگری برای این دو بازیگر توانمند متصور شد.
مسئلهی دیگری که به اجرا لطمه میزند ترکیب ضد زیبایی شناسانه ی ابزار و لباس است. اگر چه طراحی و رنگ لباسها با اجرا هماهنگ است اما در دوخت موفق از آب در نیامده است. میزانسنها گاها درهم برهم و در زاویهای خارج از دید مخاطب است و رشتهی ارتباط مخاطب با اجرا را پاره میکند،که به گفتهی کارگردان اثر،دلیلش این است که این نمایش قرار بوده اجرایی چهارسویه باشد اما عدم وجود سالن مناسب این اجازه را به آنها نداده است و باز هم برمی گردیم به ضرورت توجه به امکانات در انتخاب شیوهی اجرایی مناسب اثر.
حسین درویشی کارگردان باسابقهی تئاتر استان هرمزگان پس از چند سال دوری از عرصهی کارگردانی،این نمایش را به روی صحنه آورده است. از مزایای اجرای چنین نمایش هایی آشنایی نسل جوان تئاتر که متاسفانه کمتر مطالعه میکنند،با نمایشنامههای شاخص و نمایشنامه نویسان مطرح ایرانی است. در مجموع تلاش و جسارت این بازیگران تازه کار با هدایت حسین درویشی مثال زدنی است.حاصل این تلاش اجرایی قابل قبول از نمایشنامهای فاخر و ایرانی در استان هرمزگان است که بی شک ارزش دیده شدن را دارد.