«قرنطینه» شاید کمی تو را با خودت آشتی دهد...
نمایش «قرنطینه» جواد انصاری و گفتگوها و شرححالهای پیرامونش مرا بر آن داشت تا به بهانه این اثر مواردی را درباره نقد یا نوشتن درباره تئاتر را واکاوی و بازنگری کنم. این طلب نقدی بر نمایش «قرنطینه» نیست، اما بین سطور کلمات درباره این اثر همسخن به میان خواهد آمد.
علیرضا داوری: با نقلقول «لیون باروت» شروع میکنم: تمام چیزی که منتقد برای یک اجرا باید انجام دهد انتخاب یکی از این دو جمله است (این نمایش خوبی است، برو آن را ببین و این نمایش بیخودی است، لازم نیست آن را ببینی) نظر صریح من درباره قرنطینه این است: نمایش خوبی است، برو ببین. چراکه فقط تئاتر میبینی نه شوی مایشی عقدههای دیده نشدن کارگردانی و یا هر چیزی که احساس کنی به شعورت بهعنوان مخاطب توهین شده باشد.
تنها نقش مفید و سازندهی منتقد راز فروشی است. باقیاش همه لفاظی است و بازی با کلمات. بین این دو جمله لحظهای باید وجود داشته باشد که منتقد عقاید شخصی خود را در قضاوتی واحد برای مخاطبان احتمالی آینده خلاصه مینماید. به عقیده شخصی من جواد انصاری علاوه بر دارا بودن ویژگیهای یک بازیگر خوب، پر است از لحظههای ناب و تماشایی. انصاری سکوتهایش حتی با آن چشمان ورقلمبیده و موهای پریشانش جذاب است و دیدنی. بعلاوه مجید زبانی که در مقابل جواد انصاری ایجاد کنتراست میکند که درمجموع به یک هارمونی منسجم و یکدست میرسند. – درصورتیکه رزبان قدری از فریادهای گاهوبیگاهش بکاهد و کنترلشده تر عمل کند-
در معنای عُرف «انتقاد کردن» به معنای عیبیابی است. هدف منتقد میانجیگری بین هنرمند و کار عملی اوست. برای همین تحلیل و تفسیر اثر هنری امری ملالآور و دردسرآفرین اما مفید و تحسین یا مخالفت سبب برانگیخته شدن صاحب اثر اما مضر تلقی میشود. متن نمایشی "قرنطینه" پاشنه آشیلش است، تو را با یک چرایی گنگی مواجه میکند که با جنس اثر منافات دارد. این چرایی پرسش غایی نیست، یا نکتهای اندیشمندانه که تو را بعد از اجرا با خود ببرد، بلکه نقطهای است انحرافی که بیجواب سردرگمت میکند؛ اما پر است از دیالوگهای ناب که در عین آیینه نار عمل کردنش مخاطب را با خود همراه میکند. عدم نمایشنامه دراماتیک و نمایشنامهنویس البته یکی از بزرگترین معضلات تئاتر هرمزگان است، اما انصاری اگر قدری یکرنگی و لجبازی قواعد شخصی نویسندگیاش را کنار بگذارد، گزینه مناسب برای استعداد نمایشنامهنویسی استان –بخصوص با تبحرش در خلق دیالوگهای فضا ساز-خواهد بود.
منتقد بودن راه بسیار دراز و پرپیچوخمی است که جریان هنری هرمزگان برای پروراندن همچون شخصیتهایی در بستر و فضای هنریاش، گامهایی بس طولانی را باید طی کند. به مدد تجربه اما علاقهمندانی بنا بر ضرورت دستی به قلم برده و میبرند؛ اما هنوز پا را از بیان عنوان فراتر ننهادهاند. برداشت شخصی از اثر هنری حق هر مخاطبی است، به شرطی که با عنوان اثری تفسیری و تحلیلگرانه از جانب یک اهلفن عنوان نشود. منتقد واقعی نقد خود را با عبارت «زیرا که» آغاز میکند. نقد، شامل توصیف و تفسیر است که البته «تفسیر» ایدئال همیشه از طریق وصف صورت میپذیرد. نقد باید علمی و بیطرف باشد، اما نقد علمی و بیطرف همانند یک اردک لنگ عمل میکند. امید میرود یادداشت نوشتههای آینده بر نمایش "قرنطینه" از این شرایط برخوردار باشند؛ اما مهمترین نقد بر یادداشت خود کارگردان برای تماشای این اثر وارد است که ننوشتنش بهتر از نوشتنش بود. چراکه وجاهت اثر نمایشی بسی شریفتر و استانداردتر از یادداشت نویسنده و کارگردانش است.
گاهی فرد مبتدی در نقد بهتر از جمعی باسواد و مدعی عمل میکند. مشروط بر اینکه او بداند کجا ایستاده است و نباید خود را در سطحی بالاتر ازآنچه هست جلوهگر سازد. چیزی را بنویسد که مبتنی بر فهم و درک شما باشد. فریب اندیشههای توأم نیافته حاصل واپسین معلومات تحقیقاتی خود را بر روی موضوع موردنقد نکنید. نقد دیالوگی یکطرفه است. نقد همیشه با رنجش همراه است، اما به نقل از «تام اسپارت» که میگوید: «سخت ضربه بزن، اما مواظب باش به کسی آسیب نرسانی.» به هنگام نوشتن یا بیان نقد همیشه از خود بپرسید در کجای کار قرار دارید.
"قرنطینه" در یک فضای خالی با ترسیم مکانیابیهای به محدود به کمک نور اتفاق میافتد؛ اما نه توانسته خود را به نظریات «فضای خالی» پیتر بروک نزدیک کند نه از قواعد «تئاتر بیچیز» گروتفسکی در فضاسازی و اجرا تبعییت داشته است. برای همین محصول نهایی از یک رویداد نمایشی معمولی پا را فراتر نمیگذارد. درست است که برای قرار دادن چیزی ارزشمند در فضا به ایجاد یک فضای خالی نیاز داریم، اما هیچ تجربه نو و تازهای امکانپذیر نیست، مگر آنکه فضایی خالص، بکر و آماده دریافت داشته باشد. "قرنطینه" هر آنچه را که برای اجرای تئاتر موردنیاز است در اختیار دارد، اما همهاش احساس میکنی چیزی کم دارد: همان تجربه نو و تازه که یا باید در بازی اتفاق بی افتد یا در شیوهی کارگردانی؛ اما اثر با تو صادق است و این حسن بزرگی است.
یکی از بزرگترین آسیبهای گیشه نمایش، تئاتر تقسیمبندی شده است، از قبیل تئاتر نخبگان، تئاتر تجاری، تئاتر فاخر، کمدی، درام و... . امتیاز جواد انصاری بر این است که از این دستهبندیها بیاطلاع است، یا لااقل خودش را به بیاطلاعی میزند و تو را وادار به دیدن هرآن چه که هست میکند نه وانمود کردن به هر آنچه میخواهد طرفدارانش ببینند. در اولی خودِ تماشای نفس تئاتر جاری است و در دومی عقدههای دیده نشده صاحب اثر که درصحنه جا برای جولان مییابند.
اینها را گفتم تا به این پرسش برسم که صداقت «قرنطینه» باعث جذب مخاطبش خواهد شد یا به یک شوی تبلیغاتی برای جذب مخاطبانش نیاز دارد؟ ارزش هنری یک نمایش آیا با میزان مخاطبش سنجیده میشود؟ و اینکه عدم استقبال از یک اثر نمایشی به معنای پایین بودن ارزشهای هنریاش هست یا مسائل دیگری در این امر دخیلاند؟
بگذارید دو مورد تئاتری را باهم مقایسه کنیم و قضاوتش را به شما واگذار کنیم: اول نمایش پیشپاافتاده با موضوعی متوسط که استقبال خیلی زیادی داشته و پول زیادی را به همراه آورده است و با قاشق مفهوم را دردهان ذهن مخاطبش گذاشته است. ازلحاظ فرهنگی قابلاحترام، اما فاقد جذابیت است؛ اما مخاطب بهآسانی یک بعدازظهر کسالتبار به تماشای چیزی مینشیند که همهچیز دارد بهجز زندگی.
دوم کارهای بهاصطلاح ملالانگیز فاخر است. آثاری که با جدیت در حال خلق اثری با سطح بالای فرهنگی برای مخاطبانی بیاعتناست. مخاطب امروزی اینگونه کارها را دیگر نمیپذیرد و ترجیح میدهد که به سمت کارهایی باکیفیت پایینتر اما جذابتر سوق پیدا کند.
اما تئاتر نیازمند عنصری است بنام: عنصر انسانی. بقیه عناصر مهماند اما گزینه اولیه و اصلی نیستند. شکل سوم تئاتر سرشار از عناصر انسانی است. این همان چیزی است که باعث ایجاد ارتباط قوی با تماشاگر میشود و نقش حیاتی را در بالا بردن سطح انرژی ایفا میکند. نمیخواهم بگویم نمایش «قرنطینه» شکل سوم تئاتر مدنظر من است، اما اکثر مؤلفههایش را داراست. میتوانی با کمی آرامش و تمرکز تئاتر ببینی البته اگر دنبال جایی نیامده باشی که عصر کسالتبارت را پر کنی، اگر دنبال این هستی که قدری زندگی را ببینی با تمام ملالها و سادگی که در زندگی نهفته است. نه مسکن است، نه مخدر، نه انرژیزا، شاید کمی تو را با خودت آشتی دهد. همین!